رد سالهای بی قراری
ماییم که زخم خورده ایم، سرگردانیم و با ترس و طنز به دنیا نگاه می کنیم، خسته از اینکه "همین بود؟" یا شاید منم که از درون با نگاه به اطراف می پرسم "همین بود؟" سوالی دوباره و همواره. انسانی که هربار خود را ویران می کند، دوباره می سازد و باز با همان سوال روبرو می شود. ریزش و ساختن در فرم و در ذهن.
راز اینجا در فرآیند نهفته است، در اینکه چطور دیالکتیک بین هنرمند و موضوع شکل می گیرد و با حرکت قلم خودِ اثر هم به این پویایی اضافه می شود. در اینکه چگونه فرم ها در هم میشکنند و در این شکستن، قالب و نگاه جدیدی خلق میکنند. مخلوق جدید، ناتمام و رها در نهایت خود را در اختیار مخاطب قرار داده و او را نیز به چنین در هم آمیختنی دعوت میکند تا تصویری جدید از آنچه میبیند در ذهن خود بپروراند.
اینجاست که نقاش تنها نظارهگر ناتمامی کلاسیک تصاویری است که قرار بر اتمام آنها بود اما هدف خود را در ناتمامی یافته اند.